هفت صبح: «آیلتس» مدرکی است که این روزها خیلی از ایرانی ها متقاضی دریافتش هستند؛ عده ای هم برای اینکه مدرکی به مدرک های خود اضافه کنند. در این چند سال اخیر آزمون های آیلتس از طریق سه موسسه که یکی از آنها سفارت استرالیا استو از طریق آیلتس تهران 10 سالی می شود که آزمون را برگزار می کند.
دومین موسسه دانشگاه آزاد اسلامی است که به نمایندگی سفارت استرالیا در شهرهای تهران، رشت و کرمانشاه از داوطلبان آیلتس امتحان می گیرد و همچنین سومین موسسه سازمان سنجش است که تا اسفند سال 90 از طریق «اینترنشنال هوس لندن» با نام آیلتس ایران، آزمون ها را برگزار می کرد اما بعد از این تاریخ، به خاطر یکسری مشکلات از اردیبهشت 91 این آزمون از طریق موسسه «عصر دین و دانش» برگزار شد.
هزینه شرکت در آزمون آیلتس بعد از گران شدن دلار خیلی بالا رفت. تا قبل از گران شدن دلار کسی که می خواست در آزمون آیلتس شرکت کند می توانست با مبلغی در حدود 250 هزار تومان ثبت نام کند؛ اما در حال حاضر باید 450 هزار تومان برای هر آزمون بپردازد. بهروز غفاریان، دو دهه ای می شود که مشغول به تدریس زبان انگلیسی است و داوطلبان دریافت مدرک آیلتس و تافل را برای آزمون آماده می کند.
با او در خصوص اینکه آیلتس چیست و چه مراحلی را باید گذراند تا بتوان در آزمون آیلتس موفق بود و اینکه چه کسانی داشتن این مدرک را برای خود لازم می دانند، صحبت کردیم و در این گزارش از اطلاعات ایشان بهره بردیم.
آیلتس، آزمون مهارت سنجی زبان انگلیسی، برای کسانی است که می خواهند مدرک بین المللی زبان انگلیسی داشته باشند. البته لازم است به یک نکته مهم اشاره کنیم که متاسفانه تصور غلطی بین عوام وجود دارد و این اصطلاح باب شده که می گویند: «آیلتس دارم»، «تافل دارم». در صورتی که داشتن این مدرک اصلا مهم نیست. یک نفر می تواند در آزمون آیلتس یا تافل ثبت نام کند و تنها کاغذ سفید تحویل دهد، در آخر به او مدرک تافل یا آیلتس خواهند داد. منتهی چیزی که در اینجا اهمیت دارد، نمره ای است که در این آزمون داوطلب دریافت می کند. برای همین باید بگویند: «آیلتس چند دارم» مثلا 6 یا 7.
آیلتس چطور نمره گذاری می شود؟
نمره آیلتس از صفر تا 9 است که معمولا 6 تا 7 نمره قابل قبولی به حساب می آید. آزمون آیلتس شامل چهار بخش رایتینگ، لسینینگ، ریدینگ و اسپیکینگ است که متقاضی مدرک آیلتس برای هر کدام از بخش های نام برده نمره ای جداگانه می گیرد و در آخر کارنامه ای دریافت می کند که مدرک آن در همه جای دنیا معتبر است.
سوالات کاملا دقیق، استاندارد و واحد هستند و در دانشگاه کمبریج طرح می شوند. با وجود اینکه هر دو سازمان آیلتس استرالیا و دانشگاه کمبریج مستقل از یکدیگر کار می کنند؛ اما دانشگاه کمبریج طراح سوالات آزمون برای هر دو موسسه است.
آیلتس تنها مربوط به زبان انگلیسی نیست
مثلا زبان فرانسه آزمونی دارد که به نام «تِف» معروف است و اسپانیا آزمونی به نام «سِروان تِس» که مدرک معتبری در همه جای دنیا به حساب می آید. «آیلتس» نیز برای زبان انگلیسی بریتانیایی معتبر است و برای زبان آمریکایی «تافل» در وهله اول اعتبار دارد. البته آیلتس آنقدر ارزش بالایی دارد که مدرک آن نیز برای آمریکا قابل قبول است.
طرفداران آیلتس در ایران
آزمون آیلتس بین المللی است و در همه جای دنیا می توان برای ادامه تحصیل این مدرک معتبر را ارائه کرد. بنابراین هر کس می خواهد در خارج از کشور ادامه تحصیل دهد به عنوان یک شرط لازم، باید نمره آیلتس بالا یعنی بین 6 تا 7 را داشته باشد تا بتواند در دانشگاه های خارج از کشور اجازه تحصیل پیدا کند.
گروه دومی که به دنبال این مدرک هستند برای مهاجرت آن را لازم دارند اما در گذشته اینطور نبود و هر کس که می خواست مهاجرت کند یا برای ادامه تحصیل به کشور دیگر برود، آن کشور مدارک را دریافت می کرد و سپس به فرد متقاضی 6 ماه فرصت می داد تا زبان خود را تقویت کنند اما الان به خاطر بالا رفتن مهاجرت و تقاضا برای ادامه تحصیل، کشور مربوطه به خود اجازه حق انتخاب می دهد.
آیلتس بیزنس خوبی است
این امتحان در ایران آنقدر بیزینس خوبی دارد که گاهی تا ماهی چهار بار هم برگزار می شود. برگزاری آزمون آیلتس قانون خاصی ندارد و بسته به میزان متقاضی آزمون ها در زمانی که خودشان تعیین می کنند برگزار می شود. داوطلب ها در گذشته تا سه ماه بعد از یک آزمون اجازه ثبت نام دوباره را نداشتند اما الان چندین سال است که متقاضی مدرک آیلتس می تواند هر هفته امتحان دهد و محدودیتی برای شرکت در آزمون وجود ندارد اما چون گرفتن کارنامه و جواب امتحان حدود دو هفته طول می کشد بنابراین طبیعتا کسی نمی تواند هر هفته امتحان دهد ولی با فاصله سه تا چهار هفته یکبار می تواند شانس خود را برای گرفتن نمره بهتر امتحان کند. حتی من کسانی را می شناسم که پنج بار هم امتحان داده اند تا نمره دلخواه خود را بگیرند.
معمولا کسانی که می خواهند مدرک آیلتس بگیرند حداقل، دو بار را امتحان می دهند. افرادی که دو بار امتحان می دهند خیلی بیشتر از افرادی هستند که یک بار امتحان می دهند. حتی پنج بار هم داریم اما اخیرا چون مبلغ آزمون ها گران شده متقاضیان سعی می کنند نمره قابل قبول را دریافت کنند.
موسسه های برگزار کننده آیلتس در ایران
تا اسفند ماه سال 90 سازمان سنجش به نمایندگی از «اینترنشنال هوس لندن» اجازه برگزاری آزمون آیلتس را در ایران داشت اما دیگر از تاریخ اردیبهشت سال 91 سازمان سنجش از طریق موسسه «عصر دین و دانش» این آزمون را تقریبا ماهی 3 بار برگزار می کند که در هر نوبت آن هم حدود 600-500 نفر شرکت می کنند.
در کنار سازمان سنجش، سفارت استرالیا نیز خود با نام آیلتس تهران آزمون آیلتس را برگزار می کند و دیگری دانشگاه آزاد است که نمایندگی سفارت استرالیا را دارد که به طور متوسط در هر نوبت تا دو هزار نفر شرکت کننده دارد.
سوالات سازمان سنجش و دانشگاه آزاد یکی است و پاسخ نامه کلید دارد و سوالات چه در دانشگاه آزاد، چه سازمان سنجش، چه ترکیه و چه آذربایجان مانند هم هستند. در کل دنیا شش ناحیه برای آزمون آیلتس تعریف شده است؛ برای همین کیفیت سوال و خود سوال یکی است؛ فقط نحوه برگزاری آن فرق دارد.
سوالات یکسری آبجکتیو هستند و یکسری سابجکتیو. آبجکتیو سوالاتی است که کلید دارند مثل ریدینگ و لسینینگ؛ شما باید کلمه را دقیق بگویید تا جواب درست را بدهید اما سوالات سابجکتیو شخص مصحح بر روی نمره تاثیر دارد. سوالاتی مثل اسپیکینگ اگر سوال کننده، برای جوابی که می شنود قانع شود به فرد نمره هفت می دهد در غیر اینصورت نمره 5/6؛ هر چند که نمره داده شده قابل اعتراض است، چون صدا ضبط می شود.
همچنین سوالات رایتینگ یکسری اصول دارد. بنابراین چون سوالات یکی است فرقی به لحاظ کیفیت سوالات وجود ندارد و فقط بخش های رایتینگ و اسپیکینگ تا نیم نمره ممکن است اختلاف سلیقه وجود داشته باشد.
آیلتس جنرال و آکادمیک برای مقاصد مختلف است
معمولا کسانی که برای ادامه تحصیل می خواهند به خارج از کشور بروند، یعنی کسانی که مدرک بالای لیسانس تا دکترا دارند. یا کسانی که می خواهند به خارج از ایران مهاجرت کنند. در گذشته مثلا سال 2006 کلاس های برگزاری تافل از آیلتس بیشتر بود چون ارزش آن هم بالاتر بود اما امروز و در این سال ها کلاس های برگزاری آیلتس نسبت به تافل قابل مقایسه نیست و خیلی بیشتر شده است.
رویکرد مردم در درجه اول به سمت مهاجرت و بعد ادامه تحصیل رفته است و آیلتس مدرکی است که روز به روز در دنیا معتبرتر می شود چون دقیق تر است و مهارت ها را با دقت بیشتری می سنجد. علاوه بر این اکثر کشورهای دنیا شرط اول پذیرش را آیلتس گذاشته اند و فقط آمریکا شرط اولیه برای پذیرش را تافل قرار داده. کسانی که می خواهند آیلتس امتحان دهند مقصد خود را مشخص می کنند که می خواهند آیلتس جنرال امتحان دهند یا آیلتس آکادمیک.
چون جنرال برای مهاجرت است و آکادمیک برای مقاصد تحصیلی اهمیت دارد و فرق آنها فقط در ریدینگ و رایتینگ است. البته متقاضیان با 10 درصد تلاش بیشتر می توانند در هر دو امتحان شرکت کنند.
شرایط پذیرش گذشته با امروز فرق داشت
در گذشته تافل فقط برای ادامه تحصیل بود و موضوع مهاجرت چندان مطرح نمی شد. در حال حاضر تعداد افراد نخبه چه برای مهاجرت و چه برای ادامه تحصیل روز به روز افزایش پیدا می کند. برای همین دانشگاه ها و کشورها حق انتخاب دارند و کسانی را انتخاب می کنند که در تافل و آیلتس نیز نمره بالا داشته باشند.
این رویکرد شاید حدود 10 سال است که به شدت افزایش پیدا کرده؛ قبلا فقط کافی بود مدرک ارائه دهند و چند مقاله و اختراع داشته باشند تا پذیرفته شوند. وقتی تعداد مهاجر زیاد می شود کشور مهاجرپذیر به خودش حق انتخاب می دهد که بهترین ها را بپذیرد. برای همین در ایران نیز 6-5 سال است که روز به روز داوطلبان آیلتس رو به افزایش است.
مشکلات این روزهای آزمون دهنده های آیلتس
متاسفانه از اسفند ماه سال گذشته به خاطر یکسری مشکلات و جنگ سردی که بین ایران و کشورهای ابرقدرت به وجود آمد، کمی سختگیری در آزمون بالا رفت و علاوه بر آن با گران شدن دلار قیمت آزمون ها نیز دو برابر شد. برخی از داطلبان گله دارند از اینکه هنوز پول آزمون هایی که در اسفند ماه سال گذشته برگزار نشده نتوانسته اند پس بگیرند.
همچنین هنوز هم با برگزاری آزمون از طریق موسسه «عصر دین و دانش» بعضی از آزمون ها کنسل می شود. مانند آزمون هایی که قرار بود در تاریخ های اکتبر و سپتامبر سال جاری برگزار شود و نشد.
علاوه بر این بد نمره دادن های بعضی اساتید موجب شده که خیلی از داوطلب ها به جای اینکه در ایران هزینه کنند و در آخر با نمره ای غیرقابل قبول نتیجه بگیرند به کشورهای همسایه می روند و آزمون می دهند چون می دانند نمره بهتری از آنجا خواهند گرفت.
فعلا هم بورس عزیمت ایرانی ها برای شرکت در آزمون، کشور ارمنستان است که می گویند از همه جا بهتر نمره می دهد. البته این اتفاق چندان خوشایند نخواهد بود و زودتر باید به فکر راه چاره بود.
هفت صبح: پخش سریال «تکیه بر باد» از شبکه تهران، بعد از مدتها توانست برگ برندهای برای این شبکه به حساب بیاید و آمار مخاطبان آن را نسبت به قبل یک سروگردن بالا بکشد. افسانه پاکرو، بازیگر نقش عاطفه این سریال، از سال 84 با فیلم «محکومیت بهشت»، به سینما معرفی شد. در طول این سالها با بازی در کارهایی مثل «رسم عاشقی»، «رویای خیس» پوران درخشنده، «محاکمه» ایرج قادری، «زندگی شیرین» قدرتالله صلحمیرزایی، «شیر و عسق» آرش معیریان و سریال «در مسیر زایندهرود» حسن فتحی، تا حدی میان مخاطبان شناخته شد. این بازیگر نقش اول «تکیه بر باد» حالا با بازی در نقش دختر حسین ترابنژاد با بازی فرامرز قریبیان و تازه عروس نادر محسنیان با بازی مهدی فخیمزاده، فرصت این را پیدا کرده که خیلی بیشتر از قبل، بازیاش را به نمایش بگذارد و شناخته شود. همراه با این بازیگر، ابعاد مختلف سریال، نقش عاطفه و برخی مسائل حاشیهای کار را بررسی میکنیم.
زمان شروع تصویربرداری «تکیه بر باد» شنیده میشد که قرار است بازیگر دیگری برای نقش عاطفه انتخاب شود. حتی بعدها خبرها اعلام کردند که انگار بخش کوچکی از کار هم با همان بازیگر پیش رفته. چه اتفاقی افتاد که نهایتا این نقش را بازی کردی؟
اتفاقا گزینه اول بازی در این سریال خود من بودم. اولین بار آقای معظمی برای نقش عاطفه، با من تماس گرفت. البته چون نبودم با خواهرم صحبت کرده بود و گفته بود که میخواهد یک سریال مناسبتی برای ماه رمضان شبکه تهران بسازد. پیشنهاد کرده بود تا من در آن بازی کنم ولی در آن روزها مشغول بودم و گفتم که نمیتوانم در کار باشم. اصلا فکر نمیکردی، بعد از «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» قرار باشد معظمی سراغ بازیگرانی مثل قریبیان و فخیمزاده برود و از تو هم برای این کار دعوت کند؟!
بعد از مدتی خبر پیش تولید کار را با حضور فخیمزاده و قریبیان شنیدم، خیلی ناراحت شدم که نتوانسته بودم در آن کار باشم. میدانستم که معظمی اپیزودهای «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را کارگردانی میکرد اما هیچ وقت با او کار نکرده بودم. راستش را بخواهید فکر هم نمیکردم که کار و قصه آنقدر جذاب باشد که آقای قریبیان و آقای فخیمزاده هر دو با هم حاضر به حضور در کاری مناسبتی و البته با کارگردانی جوان باشند. طبیعتا ناراحت شدم، گفتم حیف شد، به هرحال دیگر گذشته بود. تا اینکه شنیدم معظمی با بازیگر دیگری قرارداد بسته و کارهم شروع شده، مدتی گذشت تا دوباره معظمی با من تماس گرفت. گفت ما کار را شروع کردیم. میتوانی بیایی؟ قضیه بازیگر قبلی را پرسیدم و گفت به خاطر یکسری مشکلات نمیتوانند با او کار کنند. واقعا اگر قبل از انتخاب آن بازیگر با من تماس نگرفته بود هیچ وقت کار را قبول نمیکردم. چقدر از سریال با بازیگر قبلی پیش رفته بود؟
راستش موقعی که قرار شد کار را قبول کنم، اصلا نمیدانستم بازیگر قبلی جلوی دوربین هم رفته! فکر میکردم فقط انتخاب شده، آنها چند روز کار را جلو برده بودند و با ورود من دوباره تعدادی از سکانسها را از اول گرفتیم. برایم خیلی سخت بود که یک دفعه بیایم و سکانسهای بدون تمرین بگیرم. مخصوصا که سکانسهای سختی برای روزهای اول انتخاب شده بود.
چقدر فاصله بود از زمانی که فیلمنامه را تحویل گرفتی تا وقتی رفتی جلوی دوربین؟
باورت نمیشود اگر بگویم روزی که قرار گذاشتیم، صحبت کردیم و فیلمنامه را گرفتم، فردایش رفتم جلوی دوربین! فقط خوشبختانه آقای فخیمزاده، چون نقش مرا در «در مسیر زاینده رود» دیده بود، نسبت به اینکه میتوانم نقش یک دختر شهرستانی را در بیاورم تا حدی مطمئن بود. فکر میکنی خود آقای معظمی هم به خاطر خوب در آوردن همان نقش دختر روستایی «در مسیر زاینده رود» برای این نقش تو را انتخاب کرد؟
فکر نمیکنم چون آقای معظمی قبلا برای کارهای دیگر هم با من تماس گرفته بود. مسئله جالب اینجاست که من 9 سال پیش در «محکومین بهشت» به عنوان اولین کار در نقش دختری 15 ساله بازی کردم که از شهرستان به تهران میآید و یکسری اتفاقها برایش میافتد. بعد از آن، سریال «رسم عاشقی» را با سعید سلطانی کار کردم. در آنجا هم دختری بودم که از شهرستان به تهران آورده میشود.
بعد از گذشت تقریبا نیمی از سریال «تکیه بر باد»، خودت چه تعریفی از نقش «عاطفه» داری؟
عاطفه، دختری است که نمونهاش را زیاد میشود در جامعه پیدا کرد. فکر میکنم یک آدم معمولی است با بلندپروازیها و فکرهایی که در سرش دارد؛ فکرهایی که خیلی جاها برخلاف تفکر خانوادهاش است.
فکر میکنی در واقعیت چقدر ممکن است دختری مثل عاطفه که در خانواده سطح بالایی از نظر فرهنگی زندگی میکند، پدرش دادستان و برادری پزشک دارد و وضع زندگیشان هم زیاد بد نیست، چنین طرز تفکری داشته باشد؟ تا جایی که برای پر کردن کمبودهای مالی و پیشرفت به سمت فردی هم سن و سال پدرش کشیده شود؟ ضمن اینکه عاطفه، زمانی با این طرز تفکر پیش میرود که هنوز از مسئله فرزندخواندگی، اطلاعی نداشته!
اینها خانواده متوسط رو به بالایی هستند. پدرش دادستان است، مادرش مدیر مدرسه و برادرش پزشک. همه اینها نشان میدهد که خانواده عاطفه، از نظر پایگاه اجتماعی، در طبقات سطح بالای جامعه قرار دارند. ولی خانواده قانع و سادهای هستند. حالا این دختر برخلاف خانوادهاش از آن جامعه بیرون میآید و وارد تهران میشود. بعد با چیزهایی مواجه میشود که هیچ وقت در خانوادهاش به آنها بر نخورده. فکر نمیکنی روند جدا شدن عاطفه از خانواده تا ورودش به دفتر محسنیان و تصمیم گرفتنش برای ازدواج با او یک مقدار زود اتفاق افتاد؟
مسئله اینجاست که عاطفه الان دانشجوی سال آخر است و فکر میکنم چهار سالی حتما در تهران زندگی کرده. اتفاقا یکی، دو بار هم به این مسئله اشاره شده ترم آخر است یا اینکه فقط دو ماه از درسش مانده، درواقع این عاطفه است که مدام خیال میکند دارد محسنیان را خیلی زود به عنوان پلی برای رسیدن به خواستههایش گول میزند. درحالی که کاملا برعکس است.
اما با این حال خود عاطفه معتقد است که دارد پیشرفت میکند!
شرایط طوری چیده شده تا بیننده در همین مسیر به قول خودش پیشرفت، متوجه خامی و ناپختگی او بشود و نهایتا مطمئن شود که او دارد قطعا اشتباه میکند. برای همین دیدگاه است که اولین قسمت با افکت، برقی در چشمهای نادر محسنیان انداخته بودند؟ یعنی مخاطب باید از اول تکلیفش را با دو جنبه بد و خوب داستان مشخص میکرد؟
اتفاقا اصلا قرار نبود چنین افکتی وجود داشته باشد. من هم مثل شما یک مرتبه موقع پخش در جریان این مسئله قرار گرفتم. حتی فکر میکنم خود آقای فخیمزاده هم از قبل از این مسئله خبر نداشتند. اصلا نمیدانم چه دلیلی برای این کار وجود داشته، خوشبختانه فقط هم همان شب اول بود و دیگر چنین اتفاقی تکرار نشد. فکر میکنم مخاطب بدون وجود این افکت هم متوجه ماهیت شخصیت او میشد. نمیدانم کمکی کرده یا نه! خب کمک که کرده. ما به عنوان مخاطب از روز اول فهمیدیم محسنیان بدجنس است و عاطفه دارد گول میخورد!
قرار بود تا اواسط سریال، معلوم نشود که او بدجنس است اما خب به هر حال حتما فکرهایی کردهاند که تشخیص دادهاند این اتفاق بیفتد. معمولا نسبت به دخترهای شهرستانی که میخواهند از خانوادههایشان جدا شوند و در شهری مثل تهران دنبال پیشرفت باشند، یک جور موضعگیری وجود دارد. متاسفانه این طرز فکر وجود دارد که دختران شهرستانی در مسیر پیشرفت با خطرات زیادی مواجه میشوند و بعضا به فساد میافتند. بارها هم فیلمها وسریالهای مختلف، روی این طرز فکر صحه گذاشتهاند. فکر نمیکنی این سریال، میزان این بدبینیها را افزایش دهد؟
اتفاقا به نظرم بیان این مسائل خیلی هم خوب است. مخصوصا اینکه این کار به نسبت کارهایی که پیش از این باچنین مضامینی ساخته شده یک مقدار طبیعیتر به نظر میرسد و به خاطر شعاری نبودن، میتواند بیشتر باورپذیر باشد. واقعیت این است که چنین مسائلی در جامعه وجود دارد. شاید حالا 100 درصد نباشد اما وجود دارد. انتخاب شهر شیراز برای محل زندگی عاطفه، دلیل خاصی دارد یا اتفاقی است؟
من زیاد در جریان این مسئله نیستم چون همانطور که گفتم خیلی دیر به گروه اضافه شدم. فقط میدانم که عاطفه باید از شهر دیگری به تهران میآمده. شاید شیراز را به این خاطر انتخاب کردند که خب مردم خیلی خونگرمی دارد.
اما در خود شهر شیراز که تصویربرداری نداشتید!
نه! ولی در مورد انتخاب خانه ها سعی کردیم بخشهای خوش آب و هوایی را انتخاب کنیم که حال و هوای شیراز را تداعی کند. فقط آقای قریبیان و خود معظمی برای گرفتن سکانسهایی مثل شاه چراغ و دروازه قرآن و ... یک سفر به شیراز داشتند. محمود معظمی، معمولا در پروژههای مهدی فخیمزاده، به عنوان دستیار کارگردان حضور داشته حالا اما به صورت مستقل، خودش سریالی ساخته که اتفاقا مهدی فخیمزاده هم در آن بازی دارد. فخیمزاده در ساخت این سریال چقدر مشارکت داشت؟
واقعا حضور فخیمزاده مهم بود. مخصوصا اینکه بعضی وقتها برای بالا رفتن سرعت کار و اینکه بتوانیم سریال را به رمضان برسانیم دو گروه میشدیم و یک گروه را فخیمزاده میگرفت. البته خیلی کم این اتفاق رخ داد و بیشتر کار را خود آقای معظمی گرفت. در آن بخشها بود که فخیمزاده کاملا نظر خودش را اعمال میکرد. اگرنه در سایر مواقع به عنوان مشاور سر صحنه حضور داشت و واقعا دست معظمی را باز میگذاشت. خودت چطور؟ در این سریال تجربه کار با دو بازیگر بزرگ را داشتی. فکر میکنی چقدر در بازیات تاثیر داشت؟
100در صد بازیگر روبهرو خیلی در درآوردن نقش تاثیر دارد. مخصوصا برای من که حتی موقع انتخاب نقش، بیشتر از اینکه به کارگردان فکر کنم، برایم مهم است که چه کسی قرار است کنارم بازی کند. اول نقش و فیلمنامه مهم است بعد بازیگران.
«تکیه بر باد» اول قرار بود سریال مناسبتی رمضان سال گذشته باشد اما به خاطر یکسری اصلاحات، امکان پخشش فراهم نشد و با یک سال و یک ماه تاخیر روی آنتن رفت. در جریان هستی که این اصلاحات در چه مواردی بوده؟
راستش زیاد نمیدانم. اما الان که نگاه میکنم یک مقداری از سکانسهای من حذف شده، اتفاقا جالبه یک بار شهرام عبدلی میهمان یکی از شبکههای تلویزیونی بود و دقیقا همان سکانس حذف شده، آنجا به عنوان بخشی از سریال پخش شد! خیلی حیفم آمد که به موقع خودش در سریال پخش نشد. واقعا نمیدانم چه مشکلی داشته.
این سریال، یک شب در میان از شبکه تهران پخش میشود و تو هم بازیگر نقش اصلی کار هستی. با اینکه تجربه سریالها و فیلمهای خوبی را داشتی اما تا به حال چنین فرصتی برای نشان دادن تواناییهای خودت به عنوان یک بازیگر پیدا نکرده بودی. فکر میکنی شناخته شدنت در این سریال، چقدر روی زندگی بازیگریات در آینده اثر میگذارد؟
راستش من همیشه کارهایم را خیلی سخت انتخاب کردهام، معمولا سر هر کاری که به من پیشنهاد میشود نمیروم. از این به بعد هم همین رویه را ادامه میدهم، همان اوایل کارم هم وقتی یکی دو بار برای کارهایی که به نظرم زیاد ارزش نداشتند قرارداد بستم شبها خوابم نمیبرد. با موفقیت «تکیه بر باد»، قطعا پیشنهادهای بیشتری در تلویزیون خواهی داشت. تصمیم داری به عنوان یک بازیگر تلویزیونی ادامه دهی یا سینما را ترجیح میدهی؟
بعد از «رسم عاشقی»، از سال 84، پیشنهادهای زیادی از کارگردانهای خیلی خوب داشتم تا در سریالهایشان بازی کنم اماخودم تمایل چندانی برای تلویزیون نداشتم. کار خوب برایم مهم است. به نظر من مهم نیست که آدم فقط فعالیت داشته باشد. نمیدانم چرا الان سینما و تلویزیون به جایی رسیده که بازیگری که پرکار است لزوما باید مرتب در همه کارها حضور داشته باشد! من اگر میخواستم امسال شش، هفت تا فیلم در جشنواره فجر داشتم اما حتی اگر هیچ کاری هم به من پیشنهاد نشود هیچ وقت نمیروم چنین کارهایی را کار کنم. نقش اول بودن که مهم نیست. من خودم قبول دارم که دو تا کار بد در کارنامهام دارم اما دیگر نمیخواهم آنها را تکرار کنم. این اواخر یک فیلم به اسم «من کجا خوابم برد » را به کارگردانی جواد کاسهساز بازی کردم. در آن نقش مقابل مهدی هاشمی بودم. اتفاقا دو تا بازیگر بیشتر نداشت که من و آقای هاشمی هرکدام در 6 نقش متفاوت بازی کردیم. به خاطر متفاوت بودنش خیلی کار خوبی شد. دوست دارم همیشه نقشهای متفاوت داشته باشم. اما همانطور که گفتی معمولا نقش دختر ساده و مظلوم که شاید زود گول میخورد به تو پیشنهاد میشود!
شاید چهره من طوری است که نقش آدمهای مظلوم بیشتر بهش میآید تا اینکه مثلا منفی بازی کنم اما با این حال خوشحالم که نقش عاطفه، دارد یک وجه دیگری از بازیگریام را نشان میدهد. نقش متفاوتی است. نقش عاطفه مقابل قریبیان زمین تا آسمان با وقتی مقابل فخیمزاده قرار میگیرد فرق میکند. با اینکه دختر سرکشی است اما هیچوقت با پدرش بیادبی نمیکند. حتی مقابل برادرش هم طور دیگری رفتار میکند. من سعی کردم با ریزبینی تمام این تفاوتها را در بازیام لحاظ کنم .فکر میکنم آنقدر اثرگذار بوده که الان مردم وقتی مرا در خیابان میبینند با جدیت میگویند آنقدر پدرت را اذیت نکن! تازه اینها در شرایطی اتفاق افتاده که به خاطر تبلیغات ضعیف، خیلیها اصلا در جریان پخش این سریال نبودهاند. یعنی فکر میکنید شبکه تهران، برای این سریال تبلیغات چندانی نکرده و خیلیها از پخش آن مطلع نیستند؟
متاسفانه تبلیغات خیلی کمی برای سریال شد. دقیقا فردای عید فطر که همه درگیر تعطیلات هستند بدون هیچ اطلاع قبلی، کار پخش شد. آن هم در شرایطی كه یک هفته به خاطر اجلاس، تعداد زیادی از مخاطبان از تهران خارج شده بودند و سریال هم فقط از سیمای استان تهران پخش میشد. بنابراین بسیاری از مخاطبان اصلا نتوانسته بودند چند قسمت اول کار را ببینند چون اولا اطلاعی از آن نداشتند و بعد هم دسترسی به تماشای آن برایشان مقدور نبود. همین الان هم بیشتر با تبلیغات دهان به دهان خیلیها متوجه پخش این سریال شدهاند و آن را دنبال میکنند. فکر میکنم واقعا حیف است که چنین زمانی برای پخش آن اختصاص داده شده. البته با این حال از مدیر جدید شبکه تهران واقعا ممنونم که اجازه داد این سریال پخش شود. من خودم کاملا از پخش این سریال دیگر ناامید بودم. فکر میکردم هیچ وقت دیگر پخش نشود. با این حال خوشبختانه خود سریال آنطور که شنیدهام طوری هست که هرکس یک قسمتش را ببیند ترغیب شود آن را ادامه دهد
مردمان: غیبت آسیبرسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیبهای فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم. امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد میکنیم.
وقتی اول از مغزتان و بعد زبانتان استفاده کنید، از غیبت دور خواهید شد
از آنجاکه غیبت کردن معمولاً از یک گپ کوتاه شروع میشود، قبل از اینکه بفهمیم داریم غیبت میکنیم در آن گرفتار خواهیم شد. خیلی از آدمها از اینکه بقیه بفهمند آنها پشت سر کسی غیبت میکنند، واهمه دارند. بیشتر اوقات واقعاً منظور نداریم که پشت کسی حرف بزنیم اما اینکار را میکنیم چون از فکرمان استفاده نمیکنیم. اولین قدم برای ترک یک عادت بد از زندگیتان آگاه شدن از آن است. همین امروز، آگاهانه و بادقت به کلمات خودتان دقت کنید. سعی کنید قبل از اینکه کلمهای بد درمورد کسی به زبان آورید، فکر کنید.
میتوانید برای خودتان سیاست تحمل صفر اجرا کنید
اگر در یک صنعت یا تجارتی هستید، در نظر داشته باشید که در جلسه بعدی کاری درمورد موضوع غیبت کردن بحث کنید. وقتی کارمندانتان را وادار کنید که در مورد آسیبها و ضررهای ناشی از غیبت کردن فکر کنند، از مشکلات و مسائل آتی جلوگیری خواهید کرد.
در غیبت شرکت نکنید
«فقط بگویید نه!» شعاری بود که بانو نانسی ریگان برای کاهش مصرف موادمخدر درمیان جوانان پیشنهاد داد. درمورد غیبت هم کاربرد دارد: فقط انجامش ندهید!
غیبت کردن به حداقل دو نفر نیاز دارد. یکی حرف میزند و دیگری تایید میکند. اگر قبول نکنید که یکی از طرفین این مکالمه باشید، این مکالمه انجام نخواهد شد.
ماشین غیبت را روی دور کند بیندازید
این ایده مطمئناً کار میکند. به سمت منبع بروید. مستقیماً با فرد موردنظر یا هدف غیبت حرف بزنید. وقتی کسی شروع به حرف زدن درمورد کسی دیگر میکند، پیشنهاد بدهید که با آن فرد تماس بگیرید و حرفهایتان را با او درمیان بگذارید. احتمالاً ۹۰ درصد کسانیکه قصد غیبت کردن از این پیشنهاد خواهند ترسید.
کسانیکه درمورد دیگران حرف میزنند دوست دارند ناشناس بمانند. اینها کسانی هستند که یادداشتها و نامههای ناشناس درمورد شکایت از یک همکار برای رئیس میفرستند. آنها نظراتشان را با «به کسی نگو من این را به تو گفتم» شروع میکنند و شدیداً انکار میکنند که منبع شایعهپراکنی هستند. تنها چیزی که نمیخواهند این است که شناخته شوند. شما باید پیشنهاد دهید که اسم آنها را بخاطر حرفی که میزنند پیش کسان دیگر به زبان آورید و مطمئن باشید که سریع دست میکشند.
غیبت را با خوبی جایگزین کنید
همانطور که غیبتکنندهها دوست دارند ناشناس بمانند، خیلیها هم عاشق موج اخبار بد و وحشتآور هستند. خیلی از افراد پرمشغله به دلایلی با اخبار خوب به اندازه اخبار بد هیجانزده نمیشوند.
شما میتوانید از نظرات خوب، کلمات تشویقآمیز یا تحسین و تمجید برای خنثی کردن غیبت استفاده کنید. مثلاً وقتی مریم شروع به صحبت درمورد سارا میکند، شما بگویید، «میدونی واقعاً دوست ندارم این رو بشنوم. سارا واقعاً دختر خوبی است و دوست خیلی خوب من است.» یا غیبت را به طور کل نادیده بگیرید و بگویید، «میدونی چیه؟ من سارا رو دیدم، اون خیلی دختر خوب و مهربانیه!» از کلمات خوب بعنوان سپری درمقابل بدی استفاده کنید.
این نیازمند این است که به دنبال چیزهای خوب برای حرف زدن باشید. میدانید که نقاط خوب و مثبت در همه آدمها وجود دارد. حتی هیتلر هم عاشق حیوانات و هنر بود! اینکار عوارض جانبی مثبت و خوبی هم به دنبال دارد. وقتی روزتان را با خوب به جای بد شروع میکنید، زندگیتان را روشنتر میکنید. خوبیهای زیادی در دنیا وجود دارد، فقط باید به دنبال آن باشید و درمورد آن حرف بزنید.
قانون طلایی را اعمال کنید
بعضی از خوانندگان ما افراد مذهبی نیستند. و خیلی از کسانیکه این مطلب را برایشان بفرستید هم ممکن است مذهبی نباشید. درواقع این مقاله اصلاً مقاله مذهبی نیست که غیبت را از دید مذهب بررسی کنید. اما قوانین اسلام و ادیان دیگر هم در این زمینه قابل اجرا است.
از دیدگاه دین، غیبت کردن گناهی مخرب است. درست مثل تاریکی که روشنی آن را از بین میبرد، غیبت هم با مهربانی و ملاحظه از بین میرود.
سعی کنید محبت و مهربانی را در خانه و محلکارتان پراکنده کنید. اگر دوست داشتید این مقاله را برای کسانیکه که میدانید در دام غیبت گرفتار هستند، بفرستید تا به آنها برای از بین بردن این عادت ناپسند کمک کنید.
شما هم در دام غیبت افتادهاید؟ آیا موفق به ترک آن شدید؟ چطور؟ ما را با نظرات و پیشنهادات خود خوشحال کنید.
خلاقیت: با یکی از دوستانم صحبت می کردم. ایشان گله مند بود که در ادارات و سازمان ها که برای انجام کارهایش می رود، کارهایش راحت و سریع پیش نمی رود و از من درخواست داشت که در این مورد کمکش کنم. خاطرم هست که در اتاق بزرگی نشسته بودیم. به ایشان عرض کردم: «ممکن است خواهش کنم بایستید!»
شما خوانندگان عزیز هم می توانید این بازی را انجام بدهید، دو به دو روبروی هم بایستید و اگر دوست داشتید، این بازی را به ترتیبی که عرض می کنم انجام بدهید. وقتی دوستم ایستاد، دستم را گذاشتم روی سینه ایشان و فشار دادم.
او برای اینکه تعادلش را از دست ندهد، خودش را محکم نگه داشت. بیشتر فشار دادم، تعجب کرد، کمی به طرف جلو آمد و خودش را استوار نگه داشت. پاهایش را عقب داد؛ زورم را زیادتر کردم و او هم زورش را زیادتر کرد. تعجب میکرد که چه حکمتی در این کار است و من چرا دارم چنین کاری با ایشان می کنم!
در نهایت، به ایشان عرض کردم: «زندگی همین است! مغزت یاد گرفته که وقتی زور زیاد است، باید در موضعی قرار بگیری که بتوانی با آن مقابله کنی. برای اینکه تعادلت را از دست ندهی باید قوی و محکم بایستی وگرنه تعادلت به هم خواهد خوردت و خواهی افتاد.»
گاهی اوقات زندگی به شما فشار می آورد؛ در محیط کار، در امور مختلف زندگی و .... طبیعتِ زندگی همین است. ما نمی توانیم شل و ول بایستیم و بگذاریم این فشارها و جریان ها ما را ببرد. ما هم باید مقاوم بشویم، باید سفت و محکم بشویم؛ همان کاری را انجام بدهیم که بدنمان در برابر فشارهای وارده به خود انجام می دهد و می توان با تمرین و ممارست، به چنین مهارتی دست یافت تا همانطور که بدنمان به طور خودکار به فشارهای وارده عکس العمل مناسب نشان می دهد، مغز و روح و جانمان هم به فشارهای فکری و ذهنی که به ما وارد می شود واکنش متقابل و مناسب نشان دهد.
اگر وارد اداره یا سازمان یا هر جای دیگری می شوید، باید خواست و علاقه خود را صریح و محکم اعلام و آن را به طرف مقابلتان القا کنید. اگر توانستید این استحکامِ درونی خود را برای انجام شدن کارتان القا کنید، کارتان پیش می رود. اگر نه، متوقف می شود وبه سختی پیش می رود.
در زمان برده داری در آمریکا، مرد سیاه پوستی که خودش برده بود و خانواده کوچکی داشت، بسیار مستاصل و درمانده شده بود. آن مرد مدام با همسرش صحبت می کرد و هر دو در فکر این بودند که چطور می توانند یک دلار پول را فراهم کنند و از این وضعیت دشوار نجات یابند.
پسر کوچک خانواده که حدود چهار پنج سال داشته، این ماجرا را می بیند و این صحبت ها را می شنود با همه کوچکی و کم سن بودن، درد پدر و درد خانواده را حس می کند و تصمیم می گیرد به پدرش کمک کند. او، بدون اینکه چیزی به کسی بگوید، تصمیم می گیرد این پول را از ارباب بگیرد. تصمیم گرفت همه این موانع را نادیده بگیرد و با عزم و اراده ای راسخ وارد حریم ممنوعه ملک ارباب شود و یک دلار پول را از او درخواست کند. ارباب سوار بر اسب بود. پسربچه با صدای بلند گفت: «ارباب! یک دلار به من بده!» و دستش را به سوی ارباب دراز کرد.
ارباب که این صحنه را دید، بسیار خشمگین شد که یک برده کوچولوی سیاه چنین جراتی به خود داده؛ وارد حریم او شده و حالا هم درخواست پول دارد! برآشفته شد، تازیانه اش را در هوا چرخاند و فریاد زد: «کی به تو گفت بیای اینجا؟! گم شو! برو بیرون!» پسربچه در آن لحظه فقط به نیاز پدرش فکر می کرد و اینکه چطور می تواند به پدر و مادرش کمک کند، به هیچ چیز دیگری فکر نمی کرد. برای همین، بدون اینکه در اثر خشم و تهدید تازیانه ارباب کوچکترین تکانی بخورد یا بر خود بلرزد، همانطور که دستش را راست و مستقیم به سوی ارباب دراز کرده بود دوباره با صدای بلند گفت: «ارباب! یک دلار به من بده!»
ارباب از این جسارت دوباره بچه بیشتر عصبانی شد. با اسب به طرف او تاخت اما این بار هم پسربچه بدون اینکه کوچکترین تکانی بخورد یا حتی زاویه نگاهش تغییر کند، دست هایش را همچنان مستقیم به سوی ارباب نگه داشته بود. ارباب نزدیک او که رسید، به ناگاه دهانه اسب را کشیدو ایستاد.
پسربچه باز هم با نگاه نافذ و صدای بلند و رسا، خواسته خود را اعلام کرد: «ارباب! یک دلار به من بده!» ارباب عصبانی تر شد، تازیانه را در هوا دور سرش چرخاند و به سوی او نشانه رفت. تازیانه صدای مهیبی داشت و اگر به پسربچه برخورد می کرد بعید نبود که او را بکشد اما نه صدای تازیانه، نه تهدید ارباب، نه هیبت اسب و نه هیچ چیز دیگر، در اراده و خواست این پسربچه کوچولوی سیاه پوست تاثیری نداشت.
او باز هم بدون اینکه تکان بخورد، بدون اینکه نگاهش تغییر کند، چشم در چشم ارباب دوخت و با صدای بلند گفت: «ارباب! یک دلار به من بده!» و ناگاه اتفاق عجیبی افتاد. ارباب آرام با اسب تا جلوی پای پسربچه آمد، دست در جیبش کرد، یک دلار درآورد و کف دست پسربچه گذاشت.
پسربچه، شادمان از این که به خواسته اش رسیده، دستش را مشت کرد و پول را سفت نگه داشت، از ارباب تشکر کرد و رفت. چنین اتفاقی در آن روزگار برده داری که جان و مال و ناموس و همه چیز برده ها در اختیار ارباب ها بود و آنها می توانستند بی هراس از هر گونه تعقیب و مجازاتی هر بلایی را بر سر برده ها بیاورند، باورکردنی نبود اما اتفاق افتاد و این داستان واقعی، یک درس بزرگ به ما می دهد: هر وقت چیزی را با تمام وجود بخواهید، به شما داده خواهد شد.
اگر آنچه را می خواهید، با تک تک سلول های بدنتان، از اعماق قلبتان و با همه وجودتان درخواست کنید، به آن خواهید رسید.
این، قانون جهان است: درخواست کن تا دریافت کنی!
پس بهتر است آن چیزی که می خواهید، به نفع تان باشد؛ چون برای کائنات فرق نمی کند که شما چه خواسته اید. در هر حال، خواسته شما را برآورده می کند و شما را به آنچه خواسته اید می رساند.
اگر بخواهید از کسی انتقام بگیرید و روز و شب با همه وجود در فکر انتقام باشید و با همه وجود آن را طلب کنید، امکان آن به شما داده خواهد شد.
اما توجه داشته باشید که در قبال رسیدن به این خواسته شاید مجبور شوید بیست سی سال از عمر نازنین خود را بدهید و با افکار شبانه روزی انتقام و کینه و خشونت، از کیفیت آن بکاهید و به ده ها بیماری لاعلاج روحی و جسمی دچار شوید. اینکه چنین معامله ای فایده دارد یا نه، بسته به شماست؛ من که می گویم فایده ندارد.
اما به هر حال، کائنات و دنیا برایش فرقی نمی کند که شما چه خواسته اید؛ در برابر خواسته شما خنثی است و همان را که خواسته اید برایتان مهیا می کند.
اما اگر چیزی را طلب کردید و به دست نیاوردید، به خودتان بنگرید و ببینید آیا نگاهتان عوض نشده است؟ آیا در آن لحظه که باید می خواستید و طلب خود را با صدای بلند اعلام می کردید، سرتان را پایین نینداختید؟ آیا دستتان نلرزید؟ آی شل و وارفته نبودید؟ آیا با یورش اسب جا نزدید؟
هر وقت تردید کنید، تردید به طرف مقابل انتقال پیدا می کند. آن دوستی را که در ابتدای گفتار از او یاد کردم، بعدها دیدم. ایشان به طنز می گفت: «کمتر جایی است که بروم و در سریع ترین زمان و به آسانی کارم انجام نشود!» از ایشان سوال کردم چطور به چنین موفقیتی رسیدید؟ پاسخ داد: «با تلقین مثبت! فقط خودم در خودم تلقین می کنم که این کار من انجام می شود و باید انجام شود و حتما و به بهترین وجه انجام خواهد شد!»
در تایید گفته های این دوست عزیز، به ایشان عرض کردم وقتی شما در داخل مستحکم باشید، در درون وجودتان با اراده و تزلزل ناپذیر باشید، این حس در تمام سلول های بدنتان، در تمام رفتارهای تان و در نگاه تان موج می زند. انسان ها گیرنده هایی بسیار قوی برای دریافت این حس دارند؛ و افرادی که به عنوان انسان های بزرگ از آنها یاد می کنیم، غالبا کسانی هستند که می دانند چه می خواهند در چنین افرادی، تردید و دودلی کم است. مثل وزنه برداری هستند که وقتی به سوی وزنه می رود، در تصویر ذهنی اش چیزی جز بلند کردن وزنه و بردن آن بالای سر نقش نبسته است.
کسانی که وزنه بردار یا مربی این رشته ورزشی هستند، از این موضوع به خوبی آگاهند. وقتی وزنه بردار به سوی این پولاد سرد می رود، تنها کافی است برای کسری از ثانیه، برای یکصدم ثانیه، تردید کند: «آیا می توانم وزنه را بلند کنم یا نه؟» کارش تمام است و در برابر وزنه کم خواهد آورد.
به خاطر داشته باشیم که دنیای بیرون، جلوه ای است از دنیای درون ما.
به خاطر داشته باشیم که اگر کارهایمان خوب پیش نمی رود، شاید واقعا و از درون و با تمام وجود نمی خواهیم که آن کار انجام شود. اگر به خواسته های مان نمی رسیم، شاید واقعا آن را نمی خواهیم؛ شاید فقط حرفش را می زنیم و حرفِ زبان و خواسته دلمان یکپارچه و یکی نیست.
در انجیل آمده: «بکوبید در را و باز خواهد شد!» و در قرآن، خداوند می فرماید: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را!» قاعده جهان بر همین است: درخواست کن تا دریافت کنی. یعنی باید «بخواهی» و این خواسته ات از عمق جانت برآمده باشد و با همه وجودت آن را طلب کنی.
حتی مادر – که فرزند عزیزترین موجود زندگی برای اوست – وقتی به بچه اش شیر می دهد که او به صدا درآید و گریه کند؛ یعنی بگوید: «من شیر می خواهم!» همانطور که مولانا فرموده: «تا نگرید طفل، کی نوشد لبن؟» مادر از گریه بچه می فهمد که آیا واقعا شیر می خواهد یا نه. آیا این گریه به خاطر گرسنگی است یا از روی بهانه است، خوابش می آید، مریض است، دلش یا سرش درد می کند، می خواهد برود بیرون هوا بخورد یا ... مادر همه اینها را می فهمد.
مادر طبیعت هم می فهمد که این صدایی که از دهان تو خارج می شود، صداق نق نق و بهانه گیری است یا صدای اراده. آیا این یک خواسته یکپارچه است، یا با ترس و تردید بیان می شود؟ پسربچه سیاه پوست را به خاطر بیاورید: وقتی چیزی را طلب می کنید، درباره اش خوب فکر کنید (آیا من واقعا این چیز را می خواهم؟) و وقتی انتخابش کردید، با تمام وجودتان آن را بخواهید.
بهتر است که خواسته تان مثبت باشد. بهتر است که آن را خوب تعریف و مشخصاتش را تعیین کرده باشید. بهتر است که به نفع شما و دیگران باشد. در هر حال، آنچه را می خواهید به شما خواهند داد و حیف است عمرتان را بر سر به دست آوردن چیزی بگذارید که در نهایت ببینید چندان هم ارزشمند نبوده است.
بنابراین دوباره تاکید می کنم که درباره خواسته های تان خوب فکر کنید و دقیقا تجسم کنید که اگر آن خواسته را به دست بیاورید زندگی تان چگونه خواهد شد. آیا خوشحال تر خواهید شد؟ آیا زندگی تان بهتر خواهد شد؟ آیا زندگی دیگران بهتر خواهد شد؟ آیا دنیا به جای بهتری برای زندگی تبدیل خواهد شد؟ آیا دستاوردهایتان سودی هم برای آیندگان خواهد داشت؟
نکته دیگری که می خواهم عرض کنم، این است که وقتی نزد خداوند می روید برای بیان خواسته های تان، دیگران را نفرین نکنید؛ به جایش درخواست مثبت بکنید. اگر کسی کار ناشایستی انجام داده و حتی به شما ضرر و زیان رساند است، به جای اینکه نفرینش کنید و از خدا بخواهید او را به زمین گرم بزند، دعا کنید تا به راه راست هدایت شود؛ تا راه درست زندگی کردن را بیاموزد. بگویید: «خدایا! کمکش کن زندگی را بفهمد! خدایا! به من هم کمک کن زندگی ام را همینطورکه هست بپذیرم و برای بهتر کردنش تلاش کنم!»
مطمئن باشید که در این صورت احساس بسیار بهتری خواهید داشت چون وقتی کلمات نفرین نفرت و کینه را به زبان می آورید، اول از همه خودتان از بار منفی آنها آسیب می بینید و آینه دلتان همچنان پر زنگار و کِدِر باقی می ماند.
حضرت مولانا می فرماید: آینه ات دانی چرا غماز نیست؟ زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست
به یاد داشته باشیم که وقتی ما چیزی را طلب می کنیم، در واقع در برابر خدا ایستاده ایم و خواسته های مان را در برابر او به زبان می آوریم. آیا صحیح است که در برابر خدایی که بزرگ است و همه عشق است و همه دِهِش، زبان به شوت گویی و نفرین دیگر بنده هایش بگشاییم؟
یاد بگیریم که ذلت کسی را نخواهیم. بدانیم که ذلت دیگران لزوما منفعت ما نیست.
بیاموزیم که خشم لزوما منفعتی برای ما ندارد. درست است که شاید خالی و سبک شویم اما همه اینها فقط به یک لحظه است؛ و بعد از آن پشیمانی خواهد آمد و جانمان را آزار خواهد داد.
باز هم تکرار و تاکید می کنم که وقتی چیزی را می خواهید، با تمام وجود بخواهید. اگر آن را به دست نمی آورید، به درونتان نگاه کنید: شاید در اینکه «می شود» تردید دارید. شاید مثل آنه وزنه برداری هستید که با تردید – که شاید نتوانم این وزنه را بلند کنم – سمت وزنه می رود.
برای اینکه سخاوت دنیا را درک کنید و ببینید که دنیا چقدر وسیع و بزرگ و سرشار از فراوانی است، از چنبره خودتان و از زندان باورهایتان بیرون بیایید. همین الان کسانی هستند که میلیاردها میلیارد پول دارند، کسانی هستند که غرق خوشبختی و سعادتند، همسر خوب دارند، فرزندان خوب دارند، دوستان خوب دارند، محیط کار خوبی دارند ... درست در همان شرایطی که شاید من و شما می نالیم، کسانی هستند که هر روز موفق تر می شوند.
باید یاد بگیریم که خوشبختی بسته به عوامل بیرونی نیست: کسانی هستند که بچه ندارند و خوشبختند، کسانی هستند که بچه دارند و ناخوشبختند، و عکس این موارد هم صادق است. هیچ کدام از این عوامل به تنهایی موجب خوشبختی یا ناخوشبختی من و شما نیست.
چطور به زندگی نگاه می کنید؟ واقعا چه می خواهید؟ به این پرسش ها خوب فکر کنید، چشم هایتان را ببندید و تجسم کنید همه آن چیزهایی را که می خواستید به دست آورده اید. آیا واقعا خوشبخت تر شده اید؟ آیا واقعا احساس بهتری پیدا کرده اید؟ اگر پاسختان مثبت است، آن وقت با تمام وجود خواسته تان را به کائنات اعلام کنید و برای به دست آوردنش سفت و محکم و با اراده (مثل همان پسربچه سیاه پوست) بایستید.
یادتان باشد که دنیا شما را امتحان خواهد کرد و عواملی نظیر همان ارباب تندخو را به سوی تان خواهد فرستاد تا ببیند آیا واقعا آن چیز را می خواهید یا فقط حرفش را می زنید؟ و اگر نشان بدهید که در به دست آوردن خواسته تان استوارید، یقین بدانید که آن را به دست خواهید آورد.
تجربه شخصی خود من، بر این موضوع مهر تایید می زند:
هر وقت چیزی را با تمام وجود بخواهید و برای به دست آوردنش مصمم باشید، آن را به شما خواهند داد.
شاید بپرسید حالا که این همه حق انتخاب دارم و هر چه را بخواهم می توانم به دست بیاورم، چگونه تشخیص بدهم که فلان خواسته به نفع من است؟ در پاسخ عرض می کنم: «خودتان را دوست داشته باشید!» انسان وقتی خودش را دوست دارد، خواسته هایش هم در ارتباط با دوست داشن و احترام به خود است. یعنی چیزی را می خواهد که به نفع خودش باشد. آیا شما برای کسی که دوستش دارید، جز خیر و شادی می خواهید؟
و اگر کمک کنید تا دیگران هم خودشان را بیشتر دوست داشته باشند، خواسته هایتان هم به نفعت خودتان خواهد بود و هم دیگران. به جاست که این شعار اصلی «مکتب کمال» را یادآوری کنم تا آویزه گوشمان کنیم و در دلمان جا دهیم؛ و بر این مبنا بهترین ها را برای خودمان و دیگران بخواهیم: خودت را دوست بدار، و کمک کن تا دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند. از این به بعد اگر به اداره ای تشریف می برید، می خواهید کاری انجام بدهید، برنامه و پروژه ای در ذهن دارید، می خواهید قرارداد ببندید، برای خرید خانه می روید یا هر چیز دیگر، دقیقا بدانید که چه می خواهید، و آن را محکم و مستدل و از درون بخواهید.
در این حالت، وقتی شروع می کنید به حرف زدن، مثل آن پسربچه سیاه پوست می شوید که با اطمینان و اراده ای که هیچ خلل و ترسی در آن نبود، با صدای بلند و رسا اعلام کرد: «ارباب! یک دلار به من بده!»
و مطمئن باشید که دنیا بسیار سخی تر از آن ارباب است؛ و خیلی بیشتر از آنچه خواسته اید، به شما خواهد داد!